یادداشت: عبدالله مرادی
یکی از آشناها تعریف میکرد: زمانی که بچه بودم به واسطه اینکه پدرم فوت کرده بود مادرم من را همراه همسایه ها برای آوردن گیاهان خوراکی به کوه می فرستاد. چون آن زمان سه ماه بهار مردم روستا از گیاهان کوهی تغذیه می کردند.
یکی از همان روزها با مرد همسایه و پسرش به کوه رفته بودیم. به خاطر باران شدید به غاری پناه بردیم.
پسرهمسایه که چند کلاس درس خوانده بود تکهای از زغال آتشی که برای فرار از سرما روشن کرده بودیم برداشت.
پدرش گفت: «روله بنویس شیرولی، یهی تفنگ برنو و گرد ۱۰۰گِله فشنگ شکاری. اَرای خودیش بنویس عباس یهی تفنگ رشوکی و ۵۰ گِله فشنگ.تمام. »
و من که همچنان منتظر بودم تا چیزی برای من هم بنویسند، وقتی دیدم خبری نیست گفتم: «خالو شیرولی چشتیگ ارای منیش بنویس» خالو شیرولی که با نارضایتی و از سر اجبار من را همراه خودش برده بود عصبانی شد و گفت: «نه هویچ نانویسم، مگر منال بازکیه».
از من اصرار و از او انکار. زار زار گریه میکردم که چیزی هم برای من بنویس. تا اینکه عصبانی شد و پا روی تمام نوشتههای زغالی کشید و گفت: «گشتهدروه، گشته دروه» من ساده هم که دلم به این نوشته خوش بود گریه و اصرار میکردم و میگفتم: «هر وی دروه ارای منیش بنویس».
خالو شیرولی غرغر کنان و ناسزا گویان غار را ترک کرد. در حالیکه میگفت:« گشته دروه، گشته دروه».
داستان جنگ لفظی این روزهای مسئولین ایلام و کرمانشاه بر سر محل احداث پالایشگاه و میدان گازی که قرار است در مرز جغرافیایی این دوستان کشف، استخراج و پالایش شود داستان خالو شیرولی شده است.
فرض را بر این بگذارید که دولت روی کاغذ هم طرحی برای سرمایهگذاری این منطقه محروم در نظر گرفته باشد. حالا آنقدر دعوا کنید تا آن را هم پاک کند.
دو استان ایلام و کرمانشاه در کنار فرهنگ، زبان، طبیعت و پتانسیل های جغرافیایی و مرزهای مشترک دردهای مشترک بسیار نیز دارند.
از بیکاری و طلاق گرفته تا خودکشی و پرخاشگری که بخش اعظمی از آن اثرات روانی جنگ و مصیبتهای پسا جنگ است.
اثرات بی توجهی دولت ها به این استان های محروم و توسعه نیافته موجب شده است تا حالا با کشیدن چند خط دل خوشی روی کاغذ پرخاشگری در عالیترین سطح مدیران استان به وجود آید.
اگر مراقبت نکنیم این خشونت و پرخاشگری به میان مردم دو استان به ویژه در ناحیهای از کرمانشاه و ایلام کشانده خواهد شد که کاملاً دو قوم در هم تنیده هستند.