عبدالله مرادی – تو چه میدانی چیست؟! دلهره مادری که فرزندانش را در دل کوه بزرگ میکند، مردی که تمام سرمایه اش با یک ویروس دامی به خطر میافتد، زنی که با تمام توان و وقت شبانه روزی به فکر بهره وری محصولات دامی است، کودکی که اوقات فراغت از تحصیلش را به گله داری و دست و پنجه نرم کردن با حیوانات درنده و یا حداقل استرس حمله کردن آن ها به گله سپری میکند، کودک خردسال چند ماههای که به خاطر شرایط بیماری باید در شرایط استریل و مراقبت های ویژه باشد اما به خاطر زندگی عشایری باید به همراه خانواده به دل کوه بیاید. عین اقتصاد مقاومتی با تمام مختصاتش اینجا در زندگی عشایری معنی پیدا میکند .
در سفر یک هفته ای به منطقه شاهو و زندگی با عشایر مهربان و مهمان نواز شاهد بخش کوچکی از سختی و مشکلات زندگی آنها بودم که در این گزارش به نکاتی از این سفر اشاره میکنم.
تعدادی از خانوادههای عشایر ایل زوله فصل بهار را در دل کوههای شاهو سپری می کنند. در زندگی آنها سختیها و اتفاقات تلخ و شیرینی نهفته است که کسی جز خود آنها قدرت درک و تحمل آن را ندارد.
منطقه ییلاقی شاهو مرتعی است که بخشی از آن در استان کردستان است و بخشی دیگر در استان کرمانشاه واقع شده است. زندگی در شرایط ویژه این خانواده ها کاملا منحصر به فرد است هم از لحاظ سختی و هم از لحاظ لذتهای زندگی .
موقعیت جغرافیایی سخت و صعب العبور بودن منطقه شرایطی پیش آورده که حتی گردشگران و کوهنوردان نیز کمتر گذرشان به این منطقه میافتد.
پس از رسیدن به روستای تنگیور -یکی از روستاهای کامیاران-، با وانت سایپا مسیر کوهستانی را که سالهای اخیر توسط سپاه برای حفظ امنیت منطقه و ایجاد پایگاه کشیده شده را حدود نیم ساعته طی کردیم. این جاده بخش زیادی از مشکل رسیدن به مقصد را همواره کرده است.
چند سال پیش به واسطه حضور گروههای تروریستی در دل این کوهها سپاه ضمن پاکسازی منطقه با ایجاد چند پایگاه امنیت را به این منطقه آورده است .
چشمه هانی آخرین نقطه جاده خاکی بود که میتوانستیم با اتومبیل برویم، باید از چشمه هانی به بعد را کوهپیمایی میکردیم. پس از حدود سه ساعت پیادهروی به سکونت گاه موقت عشایر رسیدیم .
این خانواده ها به خاطر اینکه مرتع خریداری شده از اهالی بومی منطقه که کوهها را ارثیه آبا واجدادی خود میدانند را میان خود تقسیم کنند به صورت سه خانوادهای در کنار هم سکنا گزیده اند. خانوادههای دیگر این ایل نیز به فاصله چند کوه در نقطه ای دیگر مستقر شدهاند.
پس از رسیدن به اولین میلکان و استقبال گرم و صمیمی عشایر دکتر دامپزشکی که همراه با ما به منطقه آمده بود به معاینه دامهای این عشایر پرداخت. دامهای عشایر ساکن در کوه شاهو که حدود ۱۰ هزار راس می شوند با بیماری تب برفکی دست و پنجه نرم می کردند. آنها ضمن تقدیر از دکتر دامپزشک که این مسیر را برای معاینه دامها آمده است میگویند:”در طول تمام این سالهایی که در کوههای شاهو به ییلاق می آمدهاند سابقه نداشته است دامپزشکی به این منطقه آمده باشد “. «دکتر یاسر علیزاده» سرپرست اداره دامپزشکی شهرستان روانسر پس از معاینه و تایید بیماری برخی دامهای گله این خانوادهها تا غروب نشده باید به روانسر برگردد تا اقدام به تهیه واکسن و اعزام تیم تزریق واکسن به این منطقه کند.
دامداری شغل اصلی که نه؛ تمام زندگی این مردم است. دامهایی که هر روز در معرض خطرهای مختلف بیماری، حمله گرگ و حیوانات درنده، مار و سقوط از صخره قرار دارند. بیماریهای دامی که با توجه به صعب العبور بودن مسیرها هر کدام از این دامداران را بر اساس تجاربی که سالها به دست آورده اند به یک دامپزشک مبدل کرده است. معمولا داروهای قابل تهیه و معمول را در اختیار دارند. اغلب اقدام به تجویز و تزریق خودسرانه برای دامها نیز می کنند. به واسطه واگیر بودن اکثر بیماریهای دامی عشایر باید با علائم بیماریها آشنا باشند و با مشاهده کوچکترین مشکل آن را مداوا کنند. سال گذشته با شیوع بیماری که هنوز هم از سوی دامپزشکی تشخیص دقیقی برای آن اعلام نشده است حدود ۶۰ راس گوسفند یک خانواده تلف شد. تنها سرمایه عشایر در معرض خطرهای متعدد و متنوعی قرار دارد، از بیماری که بگذریم مار گزیدگی و حمله حیوانات درنده و سقوط از ارتفاع و ریزش کوه نیز از دیگر بلایایی است که دامهای عشایر با آن دست و پنجه نرم می کنند.
ظهر اولین روزی که میهمان عشایر بودیم از فرط خستگی مسیر خواستم بخوابم اما دود هیزم سوخته که در اجاق سنگی به آسمان میرفت اجازه خوابیدن را نمیداد نه اینکه دود اذیت کننده ای داشته باشد، بلکه با سوختن هیزم داخل اجاق عطری به مشامم می خورد که قابل توصیف نیست. صدای برههای چند روزه ای که در گوشهای از چادر برایشان با “چیغ” اتاقکی ساخته بودند همچون لالایی گوش نواز به خواب دعوتم کرد.
آب در اینجا به معنی واقعی مایه حیات است. اهمیت آب آنقدر در این منطقه مهم است که بزرگ این خانواده می گفت:” وه شاهو رون داند برشه آود نرشه” ( در شاهو روغن حیوانی اگر بریزد اهمیتش به اندازه ریختن آب نیست). کوه شاهو با وجود سردسیر بودن و بارشهای فراوان برف و باران به خاطر توپوگرافی خاص کوههایش همه آبها به دل کوه ریخته می شوند و منبع آب و چشمه آن محدود است.
در گستره این کوه تنها چشمه “کانی گلینه “ منبع آب شرب این خانوادهها است که برداشت از آن را نوبتی کردهاند . آب این چشمه علاوه بر اینکه محدود است از محل زندگی عشایر نیز فاصله دارد. برای آوردن چند ظرف ۱۰ تا ۱۵ لیتری و چند مشک مخصوص جای آب “ کنه” آب از این چشمه باید مسافت چند ساعته را با الاغ طی کنی و در پای چشمه با ظرافت خاص و آرامش از چشمه آب برداری که چشمه گل آلود نشود. برای هر بار آب آوردن حدود نصف روز زمان نیاز است و باید این کار تقریبا هر روز و یا یکروز در میان انجام شود.
یکی دیگر از منابع آب عشایر که بیشتر برای شست و شو و شرب دامها مورد استفاده قرار می گیرد و مهم تر از آب چشمه است “برفاب “ است که از آب شدن مقدار برفهای باقی مانده از بارشهای زمستانی در برخی نقاط کوه که در سایه است به دست میآید.
برف که آب می شود در گودال پایین دست ریخته میشود. وجود برف زمان حضور عشایر در هر نقطه را مشخص می کند. عشایر گاهی اوقات علیرغم وجود مرتع و چراگاه به دلیل نبود آب برای دامهایشان مجبور به کوچ میشوند.
بخشهایی از برفها که در یخچالهای طبیعی دل صخرهها ذخیره شده برای مصرف خوراکی برداشت می شود و از آن برای خنک کردن دوغ، آب و گاهی تهیه چایی استفاده می شود. گاهی نیز بر روی همین چند تکه برف شیره انگور می ریزند و به عنوان یک دسر سرو می کنند.
زندگی عشایری با وجود تمام این سختی هایی که دارد، استفاده از محصولات ارگانیک و طبیعی نعمتی بزرگ برای سلامتی آنها محسوب می شود.
دوشیدن شیر گوسفندان یکی از کارهای شیرین و البته همراه با مشکلات این مردم است. تمام خانواده بسیج میشوند که گوسفندانی را که از چرا آمده اند را به سمت محلی هدایت کنند که معمولا مادر خانواده به همراه یکی از پسرها می نشیند و با گرفتن گوسفند توسط پسر با دستان مهربان مادر شیر گوسفند دوشیده می شود. بر خلاف دام روستاییان از دام عشایر شیر کمتری دوشیده می شود و بخش زیادی از آن را می گذارند برههای آنها استفاده کنند. برخی از گوسفندان آرام می ایستند تا توسط زن خانه دوشیده شوند اما اغلب آنها سعی دارند از این مرحله فرار کنند گاهی از روی سر زن می پرند و ضربه ای نیز به دست و پشت او می زنند. همین دوشیدن شیر که به نظر ساده می آید انرژی زیادی از زنان عشایر که بیشترین زحمات و کارهای خانواده بر دوش آنهاست میگیرد.
صاف کردن شیر دوشیده شده و گذراندن آن از پارچه مخصوص” شیر پالو” آن را آماده جوشیدن بر روی اجاق سنگی که تنها منبع حرارتی آنها است می کند. به شیر جوشیده مایه می زنند و در دیگ بزرگی به ماست تبدیل میکنند. ماست کاملا سنتی و ارگانیک فردای آن روز آماده است. ماست در مشکی ریخته می شود که معمولا از پوست گاو تهیه میشود. مشک از سه پایه چوبی “مالار” آویزان تا پس از ریختن مقداری آب آماده زدن شود. مشک با طناب هایی که به چوب وسط مشک”ناونویرک” که از چوبهای ابتدا و انتهای مشک”دسا الخورد” بیرون زده است آویزان می شود و با حرکت عقب و جلو کردن آن که توسط زن عشایر انجام می شود ماست را در دل خود میزند.
آواز مشكه زنی كه تسكين روح زن مشكه زن است، موسيقی آهنگينی است كه گذشت ساعات پرزحمت را آسان می سازد، در آوازهای مشك زنی، طبيعت ساده و بی آلايش زن ايل را می توان يافت، كافيست به معنای اين اشعار دقت كرد تا دنيايی از نجابت و پاكی را در آنها بيابی.
اين آوازها كه با حركت رفت و برگشت مشك همخوانی دارند،از لطيفترين نواهای عاميانه اند.در حقيقت صدای بهم خوردن دوغ، زنگوله آویزان به مشک و حرکت چوب با موسيقی زيركلام زنی كه تمام توان خود را در كتفهايش ارزانی مشک میكند، تا خانواده از حاصل آن بهرهمند شود آوای زیبای طبیعت عشایر است. حدودا برای تهیه هر مشک دوغ یک ساعت و نیم تا ۲ زمان نیاز است و در این مدت زن پرتوان عشایر حدودا در هر دقیقه ۴۰ تا ۵۰ بار این مشک را هل می دهد و به سمت خودش می کشد.
در مراحل تهیه دوغ و کره چندین بار در مشک باز می شود و در مراحل مختلف مور بازدید قرار می گیرد و گاهی به آن آب اضافه می شود و گاهی دوغ از آن جدا می شود و بخشی برای جداسازی کره مجدد در مشک باقی می ماند. یکی از محصولات میانی که گاهی اوقات از آن استحصال می شود “کف کره” نام دارد که یک مرحله قبل از تبدیل شدن چربی ماست به کره است و ما نیز از آن بی نصیب نماندیم.
کار مشک وقتی به پایان می رسد که دوغ و کره از هم جدا می شود و برای فرآوری محصولات بعدی آماده می شود . کره محلی این فصل با توجه به تغذیه گوسفندان از گیاهان بهاری کوه شاهو عطر و مزه ای وصف نا پذیر دارد. از کره روغن حیوانی تهیه می شود و از دوغ پس از حرارات دادن پنیر محلی”شیراز” تهیه می شود و از شیراز کشک تهیه می شود.
حضور عشایر در این کوهها و چرای دامها در این مراتع موجب شده است که کمتر شاهد آتش سوزی در این مناطق باشیم.
هیزم تنها منبع انرژی خانوادههای عشایر در کوه شاهو است. طبیعت شاهو به گونهای است که درختی در آن نمیروید و تنها تعدادی محدود بوتههای بادام وحشی “تنگز” و آلبالوی وحشی”بلالوک” و گون در آن میروید. عشایر برای جمع آوری چوبهای خشک همین بوته های محدود و ساقه های متصل به ریشه خشک شده “قوتو” نیز باید زمان زیادی صرف کنند و در نقاط مختلف جمع آوری کنند. عشایر بهترین حافظان محیط زیست هستند و می دانند که اگر همین بوتههای محدود را کامل از بین ببرند برای سالهای آینده دیگر همین مقدار محدود هیزم را نیز نخواهند داشت.
آنها با همین چند تکه هیزم باید اجاق سنگی داخل سیاه چادر را روشن نگاه دارند . اجاقی که هم برای آب چایی، جوشاندن شیر و دوغ و پخت و پز و حمام استفاده میشود و هم برای گرم و روشن نگاه داشتن داخل سیاه چادر.
سرمای هوا در شبهای شاهو حتی در این فصل نیز سخت و استخوان سوز است. سیاه چادر و چیغهای اطراف آن نیز نمی تواند در برابر سرمای این کوهستان حفاظت آنچنانی داشته باشد. برای خوابیدن اگر حمله گرگها به گله و پارس کردن سگ ها اجازه بدهد باید آنقدر پتو و لحاف روی خودت بزنی که دیگر امکان “وول خوردن”در خواب را نداری .
نان، قوت لایموت و یکی از غذا های اصلی این خانواده ها است. امکان انبار کردن آرد به خاطر نبود جا و رطوبت بالا وجود ندارد و هر بار برای تهیه آرد باید دو یا سه کیسه از کرمانشاه تهیه شود و به آنجا ارسال شود تا با مشقت و سختی به دست خانواده برسد . اما این سختیها می ارزد به عطر نان ساجی که روی ساج پخته و با هیزم و گون خشک حرارت می بیند .
تهیه غذا و بچه داری و شستشو و رفت و روب و … و گاهی به چرا بردن بره ها تنها بخشی از کارهایی است که زنان عشایر انجام می دهند . این مدت از نزدیک شاهد زندگی آنها بودم، تعجبم از این بود که چطور وقت کم نمی آورند. فکر میکنم چند ساعتی از روز بعد قرض می گیرند تا کارهای شبانه روز گذشته را انجام بدهند.
شرایط زندگی زنان عشایری که فرزند کوچک دارند خیلی متفاوت تر و سخت است. عروس خانه در تمام کارها همراه و همگام با مادر شوهرش کار می کند. فرزند کوچک آن که هنوز یک ساله نشده است گاهی بر دوش مادر و گاهی بر دوش مادر بزرگش است . کودکان عشایر تنها با چند تکه اسباب بازی و قاشق و کاسه فلزی مشغول بازی هستند .
در یکی از خانوادههاکه زن و مرد جوانی به همراه پنج فرزندشان زندگی می کنند شرایط کمی متفاوت تر است. زن به تنهایی باید از بچه های دو قلویی که چند ماه بیشتر سن ندارند و یکی از آنها بیماری قلبی هم دارد مراقبت کند و به تمام کارهای خانه نیز برسد پسرارشد این خانواده تنها ۱۳ یا ۱۴ سال سن دارد و ۲ دختر میانی خانواده که در یک سال به دنیا آمده اند نیز کمتر از ۱۰ سال سن دارند.
پسر و خواهران کوچکترش در شهر درس می خوانند و پس از اتمام مدرسه به کمک پدر و مادرشان میآیند البته این داستان گذراندن اوقات فراغت تمام فرزندان عشایر است. پسر خانواده بخشی از گله که بیشتر بره های چند ماه و برخی گوسفندان مادر است را به چرا می برد و با این سن کم باید آمادگی مقابله با خطرات احتمالی همچون حمله گرگ به گله را نیز داشته باشد.
دختران نیز در خانه سعی می کنند با پرستاری از خواهران دوقلو یشان و کمک به مادر عصای دست او باشند. در دل این کوهها به اندازه چند مترمربع زمین تخت با سنگهای کمتر بزرگترین استادیوم بازی فوتبال ۲ نفره کودکان این خانواده ها است.
مادری کردن و پرورش فرزند در زندگی شهری نیز سخت شده است، چه برسد به این جا و در دل این کوهها.
به نزدیکیهای چشمه هانی که رسیدیم یکی از میزبانان با ما تماس گرفت و گفت:اگر سوار ماشین نشدهاید بمانید که ماهم با شما بیاییم. پسرمان را مار نیش زده است. ما که از این خانواده مهمان نواز خدا حافظی کرده و به سمت چشمه هانی حرکت میکنیم، پسر خانواده با دلهره و استرس به سیاه چادر بر می گردد و می گوید که مار او را نیش زده است . چگونه می شود حال مادری را درک کرد که پسر ۸ ساله اش را مار نیش زده و باید مسیر کوهستانی سه تا چهار ساعته را پیاده و یا سوار بر الاغ طی کند و او را به اولین نقطه ای برساند که امکان حضور ماشین وجود دارد.
اگر ماشین نباشد باید تماس بگیرند که ماشینی از روستاهای اطراف که حداقل یک ساعت فاصله دارد به یاری آنها بیاید. پس از چند ساعت پیاده روی کودک را به وسیله پاترولی که مسیر کوهستانی خاکی را طی می کند به بیمارستان کامیاران رساندیم در حالی که ۶ ساعت از مارگزیدگی می گذرد دکتر بیمارستان “سینا”ی کامیاران تورم پای کودک را ناشی از مارگزیدگی تشخیص نداد و علت استفراغ او را تنها افتادن ناف و ورم پا را ضربه جسم سخت می دانست. جواب دکتر نتوانست از نگرانی های مادر این کودک بکاهد و مجبور شدیم آن را به بیمارستان محمدکرمانشاهی بیاوریم. در بخش اورژانس بیمارستان محمدی کرمانشاهی به محض مشاهده وروم پا و جای نیش، مار گزیدگی تشخیص داده شد و اقدامات اولیه انجام و پس از انجام آزمایشهای لازم چند روزی را این پسر مهمان آنها بود.
مدیر امور عشایری استان که گاهی به داخل سیاه چادرهای تشریفاتی دعوت می شوی،تو چه می دانی چیست زندگی عشایری و سختی های شبانه روزی آنها؟ مدیر دامپزشکی که پشت میز مینشینی و اگر بیماری باشد اعلام می کنی و اگر واکسنی زده بشود آنرا گزارش خبری می کنی ، تو چه می دانی بیماری دام چه لطمه ای به یک خانواده عشایری می زند و می تواند مال و حتی جان آنها را به خطر بیندازد؟ مدیری که هر هفته برای ایجاد اشتغال و اقتصاد مقاومتی حق جلسه میگیری کدام کمک و تسهیلات را در اختیار این خانوادههایی که اقتصاد مقاومتی و اشتغال پایدار را عینا اجرایی کرده اند قرار دادهاید؟ و مدیر امور بانوان استانداری تو چه می دانیکه بانوان عشایر با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند .
و تو چه می دانی چیست …..
گزارش تصویری این گزارش را در لینک زیر ببینید