اصغر عظیمی مهر
پیشنوشت: در پارک کوهستان بین چند جوان دعوا شده بود. خانوادهای سراسیمه زیرانداز و وسایلشان را جمع میکردند که اگر دامنه درگیری، گسترده شد، وسایلشان از آسیبهای احتمالی در امان بماند. مردی که به نظر پدر خانواده میآمد غرولندکنان جمله ای به زبان آورد که احتمالا اکثر ما بارها در مکالمات خود شنیده و یا شاید گفته ایم: «کرماشان هه یه سه»! (کرمانشاه همین است). به نظرم همین خودگزی سه واژهای به تنهایی شاید بیشترین سهم را در استهلاک سرمایه اجتماعی و مخدوش شدن حیثیت کرمانشاه در گسترهی ملی در ادوار مختلف داشته است.
نوشتار: هیچ جامعهشناس و روانشناسی در دنیا منکر نقش محیط زندگی در شکلگیری شخصیت افراد نیست، اما به راستی آیا خلقیات و به عبارتی منش و مرام کرمانشاهی داشتن، نقایصی دارد و اینکه «ما کرمانشاهی هستیم»، در ارتکاب رفتارهای اجتماعی ناصحیح ما تاثیر دارد؟! طبعا در این خصوص نظرات متفاوتاند.
در یک تقسیم بندی کلان میتوان دو دیدگاه در این باره ارائه نمود. نخست «دیدگاه منشمحور»، و دیگری «دیدگاه وضعیت محور».
در دیدگاه نخست «کرماشانی هه یه سه» و به بیان دیگر خلق و خوی افراد قابل تغییر نیست، و در دیدگاه دوم، رفتارهای افراد زاییده وضعیتهایی است که در آن قرار گرفته اند. یعنی شرایط اجتماعی و تاریخی ما به گونه ای بوده که برخی رفتارها بیشتر رواج یافته و به عبارتی این وضعیتها بوده اند که باعث شکلگیری و غلبه رفتارهای اجتماعی اشتباه در جامعه ما شده است و کرمانشاهی بودن به خودی خود نمیتواند در این موضوع موثر باشد.شاید یکی از محوریترین رخدادهای تاریخی که در نضج شخصیت مردمان این سامان تأثیری عمیق برجای گذاشته است جنگ ۸ ساله ایران و عراق بوده که به نظر آنگونه که باید و شاید در این خصوص کار پژوهشی و آسیبشناسی انجام نشده است.
در آن روزگار پرمخاطره، ما طی یک نوع «یادگیری اجتماعی ضمنی» دریافته بودیم که برای بقا نمیتوانیم خیلی روی دولت حساب کنیم و باید بتوانیم گلیم خود را از آب بیرون بکشیم. در حیاط خانهها پناهگاه میساختیم و از ترس بمباران برای پنجرهها به جای شیشه از نایلون استفاده میکردیم. برای هر شرایطی آماده بودیم و در زمانهای بحرانی به اطرافیان کمک میکردیم. جالب اینکه تقریبا تمام این رویکردها و تجارب تاریخی به شکلی دگردیسی شده، در بحران ملی زلزله آبان ۹۶ خود را نشان داد. اماجنگ تاثیرات دامنهدار روانی چندی بر خلقیات مردم در چند دهه اخیر داشته است:
ما کلا میترسیم! همیشه شتابزدهایم! اساسا نه شفافیم، نه انتقادپذیر! رفتارهایمان تابع احساسات است تا عقلانیت! در رفتار قابل پیشبینی نیستیم! اهل تعارف و رودربایستی هستیم! خودمحوریم و گریزان از کار جمعی! تاریخ پرحادثهای داشتهایم! نخبگان ما اعصاب ندارند! کشمکش نخبگان مانع از اجماع آنها بر سر منافع استان است. این موضوع توان چانهزنی ما در مرکز را به شدت تحلیل برده است. مناسبا سنتی تولید و ساختار اقتصادی و فرهنگی چندپاره بر پیچیدگی اوضاع افزوده است.
یکی از خصلت های جامعه کرمانشاه که معمولا مسوولین از آن گلایهمندند این است که اینجا همه دنبال کار دولتی و رسمیاند و بخش خصوصی حرفهای در استان شکل نگرفته است. اما چرا کسی به چرایی این رویه نمیاندیشد؟! شاید موضوع این است که مردمان مرزنشین این دیار عموما چون بیثباتی دیدهاند، به دنبال ثبات هستند و این ثبات را در کار دولتی جستجو میکنند و اگر با یک برنامه مدون آموزشی چندجانبه، مردم احساس کنند که تغییراتی مثبت در موقعیت ها و شرایط اجتماعی استان در حال انجام است(که در نتیجه آن موقعیتهایی برای مردم مهیا میشود) رفتارهای مردم نیز عوض میشود.یکی دیگر از خصیصه ها عدم برنامه ریزی بلندمدت است. اصطلاح عامیانه اش این است که ما مردمانی «الکی خوش» هستیم که نهایت برد فکری مان این است که«فردا» میخواهیم چکار کنیم؟! تراز مالی منفی و پایینترین سرانه پسانداز در کشور شاهد آشکار این «تفکر معیشتی» است که خود زاییده احساس ناپایداری است که انگاره ساختارهای ناکارآمد نیز بر آن دامن میزند. اگر مردم به ساختارها اعتماد داشته باشند بهدنبال زدوبند اداری و راههای غیرمتعارف(بخوانید متعارف)، برای پیشبرد امور خود نمیگردند. باور کنید «آشنا داشتن» در کرمانشاه یک شغل است!
باورمندی عمومی نسبت به کارآمدی ساختارها، زمینه ساز واگذاری بیدغدغه امور به سیستمهای اجتماعی و زیربنای تفکر درازمدت است. اما اگر ساختارها توان جذب اعتماد عمومی را نداشته باشند این سرمایه اجتماعی است که فرسایش مییابد و مردم به دنبال حل مسائل خود از طرق غیرمعمول میروند. افراد ذاتاً مشکل ندارند و اگر زمین بازی اصلاح شود، عملکرد بازیکنان بهبود مییابد. راه دوری نرویم! باید بپذیریم که تسطیح سنگلاخ فرهنگی و اجتماعی، پیششرط توسعه استان، و آموزش مستمر شهروندان و
تقویت اجتماعات محلی و نهادهای عمومی ضروری است.