عبدالله مرادي – گروه گزارش
زلزله ۷/۳ ريشتري کرمانشاه و هزار و چند صد پس لرزه اش دردل خود داستان ها دارد که برخي از آن ها به افسانه مي ماند. قهرماني و از خود گذشتگي درايران نميميرد بلکه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود. هانيه قهرمان اين روزهاي زلزله پس از گذشت ۳۵ روز به آرزوي اين روزهايش يعني جمع شدن با خانواده اش درزيريک سقف رسيد.جهانبخش شکري کارآفرين و خيرکرمانشاهي و مديرعامل گروه صنعتي شکري با شنيدن خبرهانيه به اتفاق خانواده تصميم مي گيرند که او و خانواده اش را تحت حمايت خود قرار دهند.
روزهاي ابتدايي آذرماه بود که خبرمرگ ريزعلي خواجوي قهرمان کتاب فارسي دهه شصتي ها همه را دربهت و اندوه فروبرد.اما تقريبا همزمان با افول او دهقان فداکار ديگري متولد شد؛ دختري که سن زيادي از او نگذشته است.هانيه يزدانشناس دختر ۱۳ ساله اهل روستاي تايشه اي دردشت ذهاب شهرستان سرپل ذهاب است که درشب زلزله بعد از خروج از خانه به ياد مي آورد که خواهرش داخل جامانده است.بيدرنگ به خانه برمي گردد هدي خواهر۲ سال و نيمه اش را به آغوش مي گيرد اما هنگام خروج مجدد از منزل، آهن سقف برروي پشتش مي افتد و او و خواهرش را درزيرآوار گرفتار مي کند.
هانيه درگفتگو با خبرنگار ميلکان به روايت آن شب مي پردازد و مي گويد:بعد از پيش لرزه اي که آمد به بيرون از خانه رفتيم.بعد از چند دقيقه پدرم گفت به خانه برگرديم ديگر آرام شده است.مدت کوتاهي پس از بازگشت ما به خانه زلزله شديد دوم آمد هرکس به سمت درمي دويد.من هم تا جلوي دررفته بودم که يادم آمد خواهرم جامانده.به خانه برگشتم و هدي که روي فرش وسط اتاق خوابيده بود را بغل کردم.دويدم تا دم در، پا را که خواستم از دربيرون بگذارم آهن روي پشتم خورد و نگذاشت بيرون بروم.نيم ساعتي زيرآوربوديم از يک طرف بابايم را صدا مي زدم و از طرف ديگر شکمم را بالا گرفته و به پشتم فشار مي آوردم که هدي زيربدن من خفه نشود.همسايه ها آمدند و به کمک پدرم، من و هدي را از زيرآوار بيرون آوردند.خيلي از خيرين خواستند به من کمک کنند اما بزرگترين هديه را آقاي شکري به ما داد.از اول بهترم ، اين دو روزي که اينجا بودم خيلي تغييرکرده ام و دکترم گفته اگر روند بهبودي من همينگونه پيش برود ظرف يک هفته تا ۱۰ روز ديگر مي توانم راه بروم.
از تمام خيرين که خواستند به من کمک کنند تشکر ميکنم و از آنها درخواست مي کنم که به بيماراني که دربيمارستان طالقاني به خاطرنداشتن محل اسکان و فيزيوتراپ هنوز بستري هستند کمک کنند.هانيه کلاس هشتم است و اين روزها يکي از نگراني هايش درسهاي اوست.قهرمان قصه ما شاگرد زرنگ مدرسه نيز است . او ۶ کلاس دوران ابتدايي خود را با معدل عالي پشت سرگذاشته است و براي گذراندن دوره متوسطه مسافت چند کيلومتري تا شهرسرپل ذهاب را طي ميکرد و سال گذشته نيز با معدل عالي کلاس هفتم را پشت سرگذاشت.
هانيه مي گويد: ميخواهم با جديت درسم را بخوانم و جراح شوم زيرا خيلي به رشته پزشکي علاقه دارم.
پدرهانيه قبلا به کاربنايي مشغول بود.او قطعه زميني را که از پدرش به ارث برده بود را امسال به خاطر اجراي سيستم آبياري تحت فشار و رسيدن آب سامانه گرمسيري زيرکشت نبرده بود.هانيه به تلاش هاي مادرش درخانه داري، تربيت فرزندان و کاشت و داشت و برداشت سبزي خوراکي درحياط خانه و فروش آن دربين مردم روستا اشاره مي کند.حالا خانواده دورهم جمع شده ايم و مادرم نيز دربيمارستان بعثت تهران تحت مداواست و ديريا زود به جمع ما اضافه خواهد شد.
پس از فريادهاي زيادي که زده بودم گلويم خشک شده بود و ديگر هوا براي نفس کشيدنم کم مي شد که متوجه برداشته شدن آجرها و تنفس هواي تازه شدم. همسايه ها به کمک پدرم آمده بودند و هدي را از زيرآوار بيرون آورده بودند.پدرم با ماشين خودش ما را به بيمارستان اسلام آباد رساند.ما را تقسيم کردند و هرکس را به يک بيمارستان بردند تا سه روز از هم خبرنداشتيم.
چند روزي بود که ترخيص شده بودم اما چون خانه نداشتيم بيمارستان ماندم.او آرزو دارد که همچون روزهاي خوش زندگيشان کنار هم باشند و دورهم جمع شوند، بتواند راه برود و درسهايش را بخواند.
خيرين زيادي آمدند، از شهرهاي مختلف تماس گرفتند و خواستند من رابراي ادامه درمان و مداوا به شهرهاي خود ببرند اما من دوست داشتم درکنار خانواده ام درکرمانشاه باشم.
مديرعامل گروه صنعتي بازرگاني شکري:
هانيه را خدا به ما هديه داد
جهانبخش شکري مديرعامل گروه صنعتي بازرگاني شکري نيز درگفتگو با ميلکان گفت:به دنبال تماسي که پسر بزرگم جمعه شب بعد از ديدن فيلم هانيه با من داشت درمنزل ما جمع شديم و موضوع را درخانواده مطرح و تصميم براين شد که هانيه و خانواده اش را تحت حمايت خود دربياوريم.
اين کارآفرين و خيرکرمانشاهي از همان روز اول زلزله دردو جبهه خانه صنعت و معدن استان که رياست آن را برعهده دارد و مجتمع جهان فولاد اقدام به جمع آوري و ارسال کمک هايي از قبيل:چادر، غذا و وسايل گرمايشي به مناطق زلزله زده کرد که اين کمک ها همچنان ادامه دارد.
او مي گويد:همه مردم ايران دراين حادثه لطف داشتند و سنگ تمام گذاشتند و خانه هاي صنعت و معدن سراسرايران کمک هاي زيادي را به اين مناطق ارسال کردند. درخصوص هانيه نيز چند مديراز استان هاي مختلف و چند خير از ديگرنقاط کشور تماس گرفتند که مي خواستند هانيه را با خود ببرند که ما تصميم گرفتيم هانيه درکنار خانواده اش باشد.هانيه مثل دختر خانواده ماست.اين برکت خداست که خانواده ما بزرگترشده است.مادخترنداريم و اين لطف خدا بود که شامل حال ما شد.هرکاري از دستم بربيايد براي او و خانواده اش انجام مي دهم و همان شب پس از اينکه اطلاع پيدا کرديم که دکتر سعيدي پزشک جراح هانيه است ساعت يک شب با ايشان تماس گرفته و از شرايط عمل و وضعيت هانيه مطلع شدم و صبح همان روز به بيمارستان مراجعه کرديم و هانيه،پدر ، برادر و خواهرش را به خانه آورديم. هانيه تصميم دارد جراح شود، تا زماني که او بخواهد من تمام امکانات را براي رسيدن او به آرزويش فراهم مي کنم.فيزيوتراپ به خانه مي آيد و او امروز اولين جلسه تمرين با هانيه را درمنزل شروع کرده است.
امروز قطع نخايي هاي ديگري از اين حادثه برجاي مانده اند که نياز به حمايت و پرستاري دارند، خيريني که مي خواستند به هانيه کمک کنند مي توانند به آنها کمک کنند.
جهاندارو جهان بين؛ پسرهاي من ميگويند با آمدن اين خانواده به جمع ما خستگي از تنمان بيرون رفته است و امروز يکي از پسرهايم براي پيگيري درمان مادرهانيه به تهران رفت.خودم وقتي ميبينم هانيه پاهايش را جمع مي کند و تکان مي دهد انگار دنيا را به من مي دهند.اين واحد از مجتمع را براي دفترکارخيريه همسرم آماده کرده بوديم که پس از اين تصميم وسايل اداري آن را جمع کرده و وسايل خانه را براي هانيه و خانواده اش درآن فراهم کرديم.
من پس از بازديدهايي که از منطقه داشتم به اين فکرکردم که اگر درآن شب چند ثانيه يا يک ريشتر بيشتر شهرکرمانشاه مي لرزيد الان ماهم وضعيتي بهتر از اينها نداشتيم و هيچ خانه و کارخانه اي سرپا نبود.ولي الحمداله هنوز کرمانشاه سرپاست و ما نبايد هم استاني هايمان را دراين وضعيت رها کنيم.از همان روز اول تعدادي از پرسنل کارخانه جهان فولاد را درمنطقه مأمورکرديم روستاها و مناطق آسيب ديده راشناسايي کنند تا کمک ها را با آن مناطق بفرستيم.حالا اين عزيزان نيازدارند که به زندگي برگردند و اين فرصت و امتحاني است براي مردم و مسئولين که بيايند و به صورت اساسي درمنطقه زيرساخت ها و خانه هاي مردم را بسازند. ما با گرفتن اطلاعات ازکساني که درساخت کانکس تخصص داشتند درحال ساخت کانکس هاي محکم و استاندارد براي مردم زلزله زده هستيم که شرکت جهان فولاد به تنهايي تهيه ۲۰۰ کانکس را تقبل کرده است.
رييس خانه صنعت و معدن استان کرمانشاه گفت:مديران بايد از اين وضعيت به وجود آمده استفاده کنند و اشتغال و چرخ صنعت اين استان را به حرکت دربياورند.مديران نيز با نظارت کافي و اصولي برتوليد مصالح و ساخت خانه ها مانند کشورهايي که زلزله خيز هستند از آسيب بيشتر درآينده بکاهند.
دولت بايد زيرساختها را آماده کند و ساخت وساز را به خود مردم واگذارکند تا آنها نيز به زندگي بازگردند و با کار و تلاش از فکرو خيال و يادآوري آن لحظه هاي تلخ بکاهند.اين آسيبي که به استان وارد شده است را بايد به يک فرصت تبديل کنيم.درسطح استان کرمانشاه تمامي محصولات و مصالح ساختماني با کيفيت با استانداردهاي ملي و جهاني توليد مي شود مسئولين بايد نظارت کنند که دربازسازي استان از تمامي توليدات استان استفاده شود.
شيرزادي همسرجهانبخش شکري که درانجام کارخير رقابتي سخت و تنگاتنگ با همسرش دارد و کارهاي خيرش بيشتر براي کودکان و افراد ناتوان جامعه صرف مي شود نيز مي گويد:هانيه دل تمام مجموعه را شاد کرده است.اين نويسنده کرمانشاهي مي افزايد:آن شب که قرار بود فردايش برويم و هانيه را ببينيم تا ۴ صبح نخوابيديم و مشغول هماهنگي براي آماده کردن منزل براي آوردن هانيه بوديم.قرار است براي هانيه و برادرش معلم خصوصي بگيريم تا به درس و تحصيلاتشان لطمه اي وارد نشود.
ميثم برادرکوچک هانيه:
دلم براي درسهايم تنگ شده است
ميثم برادرکوچک هانيه است.او نيز آن شب با پاي بريده و زخمي به ياري پدرش رفته بود که ديوار روي پايش افتاده بود.ميثم ۱۲ ساله نيز از نگاه خود زلزله آن شب را برايمان اينگونه تعريف مي کند:
پس از صداي عجيبي که شنيديم خانه شروع به لرزيدن و فروريختن کرد.نميدانم پايم چگونه بريده شده بود وقتي به خود آمدم ديدم درحياط با مادرم درون نفتي که از بشکه ريخته بود نشسته بودم.پاهاي پدرم زير ديوار مانده بود صدا مي زد ميثم بيا من را دربيار.با پاي زخمي پر از شيشه شکسته ديوار را از روي پدرم برداشتم پدرم که بيرون آمد با کمک همسايه ها هانيه را از زيرآوار بيرون آوردند.
ميثم بعد از رفتن به بيمارستان اسلام آباد به بيمارستان امام حسين کرمانشاه منتقل مي شود و بعد از يک جراحي اوليه به بيمارستان همدان انتقال مي يابد.او درادامه مي گويد:همدان که رفتيم کف و بالاي پاي راستم را که سياه شده بود تراشيدند ۲۵ روز درآنجا ماندم چند بار به اتاق عمل رفتم و درنهايت مرا پس فرستادند.او نيز براي خانواده شکري دعا مي کند که آنها را از اين سردرگمي نجات دادند.
علي يزدانشناس پدرقهرمان کوچک چند روزي بود که دنبال خانه بود اما منزل مناسبي براي اجاره کردن پيدا نمي کرد. پدرخانواده شايد صدمه کمتري ديده باشد ولي سرکشي به اعضاي خانواده درشهرهاي مختلف همدان-تهران و کرمانشاه با يک دختر کوچک حسابي او رانيز اذيت کرده است.او ضمن تکرار صحبت بچه هايش از آن شب ميگويد: درهنگام خروج از خانه آجر به سرم خورد و باريزش ديوارآشپزخانه روي پايم نتوانستم از خانه خارج شوم بيهوش شدم اما به خاطر ضربه اي که به سرم خورد چيز زيادي يادم نيست.شب سختي بود هدي و ميثم پيش من بودند و هانيه و مادرش را براي امداد اوليه به بخشهاي مختلف بردند براي ديدن مادرشان رفتم گفتند اعزامش کرده اند. به بچه هاي کوچکتر سري زدم رفتم هانيه را ببينم گفتند او را نيز اعزام کرده اند.پس از مدت کوتاهي من و ميثم را نيز به بيمارستان امام حسين اعزام کردند و ما هدي را نيز با خود برديم.
۲۵ روزي که ميثم دربيمارستان همدان بستري بود با هدي و ميثم دريک اتاق بيمارستاني به سرمي برديم.
بيطاقتي هاي هدي و ناراحتي هاي ميثم از يک طرف و نگراني دخترو همسرم از طرف ديگر کلافهام کرده بود ولي هرچه بود گذشت و توانستيم بعد از ۳۵ روز خنده را روي لبان بچه هايم ببينم.خدا خانواده آقاي شکري را براي نجات ما از اين بلاتکليفي فرستاد.ازاومي پرسم براي گرفتن وام هاي بلاعوض و کمک هاي ديگر اقدام کرده اي درجواب مي گويد:نه هنوز وقت هيچ کاري را نداشته ام فقط به فکر سلامت بچه هايم بودم.
کار آفرين کرمانشاهي تمامي هزينه هاي هانيه را تقبل کرد؛
خندههاي شکري هانيه
عبدالله مرادي – گروه گزارش زلزله ۷/۳ ريشتري کرمانشاه و هزار و چند صد پس لرزه اش دردل خود داستان ها دارد که برخي از آن ها به افسانه مي ماند. قهرماني و از خود گذشتگي درايران نميميرد بلکه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود. هانيه قهرمان اين روزهاي زلزله پس از گذشت […]
لینک کوتاه : https://www.milkanonline.ir/?p=2292
- ارسال توسط : ظهور
- 1418 بازدید
- بدون دیدگاه