منصور یاقوتی | اینکه فرزانگانِ جهان «روز ملّیِ ادبیات کودک» را اَرج مینهند و برای آن اهمیّت قایلند، آگاهند که: در روزگاری که انسانها در غارها زندگی میکردند، مَردِ خانه برای تهیّه غذا و شکار همراه با دیگران بیرون میرفت و زنان وظیفه داشتند از «آتش» نگهداری کرده و آن را حفظ کنند، در ضمن کودکان را با قصّههای جذّاب، سرشار از حکمت و خرد، تنیده در حوادثِ نفسگیر برای آینده تربیت کنند.
در واقع قصّههای ملل که گوینده و پردازشگر آن مادران بودند، غیر از نقشِ آموزشی و تربیتی، جز این که تابلوهایی از کشمکش و رزم و مهر و عشق و کین…، در حافظه کودکان نقش میبستند؛ به کودکانی که زمینه قصّهگویی و استعداد هنری داشتند کمک میکردند که در آینده به قصّهگوها و داستانپردازان بیمانندی تبدیل شوند.
نویسنده این سطور یعنی منصور یاقوتی، که متولد پنجم اسفند ۱۳۲۷ است، از سن سه سالگی، در یکی از درّههای زاگرس و روستای «کئوَنان» یعنی کوهها، از منطقه «کُلیایی» که آن هنگام جزء کرمانشاه بود؛ در دامن مادری قصّهگو که قصّههای شیرین، حیرتانگیز و جذابی بلد بود، با جهانِ قصّه آشنا شد: جهانِ جادویی قصّه!
هرگز آن بانوی رزمنده و مسلح به شمشیر و تیر و کمان و گُرز را فراموش نمیکنم که سوار بر اسب نیرومندش، مردانی را که از قبیله دیگر به عشق او خیانت کرده بودند به رزم فرا میخواند و در عرصه پیکار رودررو به مکافات میرساند. قصه به کودک مهر و وفاداری میآموخت و به او هشدار میداد که خیانت و نامردی مکافات دارد. بعدها که خودم سر از دنیای داستان درآوردم و قصّهگو شدم، متوجه گردیدم یکی از آن قصّهها از «هومر» است و کتاب «اُدیسه» اما، بقیه قصّهها را در قصّههای ملل نیافتم.
امروزه که در جهان داستان پدیدهای به نام «رئالیسم جادویی» با بوق و کرنا به خورد دیگران داده میشود و کتابی با عنوان «صد سال تنهایی» عَلَم شده است، توجه خوانندگان قصّههای جادویی را به یکی از قصّههای ایرانی جلب میکنم با نام: «امیر ارسلان»… نسل جدید برای اینکه مرعوب تبلیغات سهمگین نشوند، خوب است این شاهکار عظیم را بخوانند تا بدانند قصّهگوهای گمنام ایرانی، چه شاهکارهای بیمانندی آفریدهاند که صد سال تنهایی و امثالهُم به گرد آنها نخواهند رسید. اما تفاوت اینجاست که جهان پیشرفته غرب قدر داشتهها و تولیدات خود را میداند و ما در عمل کوچکترین بهایی به قصّهگوهای خود نمیدهیم.
از این قلم بهار امسال یک رُمان تاریخی-تخیلی ۸۸۰ صفحهای و یک داستان برای کودکان با نام خرچنگ بلندپرواز و دو کتاب دیگر منتشر شد. رُمان [حماسه بابک خرّمدین] در هر کشور دیگر منتشر میشد مردم جشن میگرفتند و ثروت فرهنگی خود را در سطح جهان معرفی میکردند.
روز ملّی ادبیات کودک، باید به فُرصتی در عمل بینجامد که در سطح مدارس، دانشگاهها، کتابخانهها، از نویسندگان کتاب کودک به نحو عالی قدردانی شود و تمهیداتی اندیشیده شود که تیراژ شرمآور کتاب که در ایران به هفتصد نسخه رسیده به تیراژ دههی پنجاه برگردد.
همه میدانند که کودکان آیندهسازان هر سرزمینی هستند، ادبیات کودک، به قلم نویسندگان فرهیخته، میتواند نقش سازنده و تربیتی مهمی ایفا کند. به جای اینکه تفنگ و اسباببازیهایی که خشونت، جنگ، ترور و آدمکُشی تبلیغ میکنند، مانند همین بازیهای رایانهای که جز تعقیب، کُشتار، قتل،… چیزی به کودکان نمیآموزد، آموزگاران، پدران و مادران برای کودکان کتاب بخرند. کتابهای مفید. ممکن است خانوادهها بپرسند ما از کجا بدانیم چه کتابی و به قلم چه نویسندهای برای کودکان مفیدند؟
پاسخ این است: در هر شهری نویسندهها و کتابخوانها و افراد خردمندی وجود دارند که کتاب مبتذل را از کتاب سالم تشخیص میدهند. به آنها مراجعه کنند و کمک بخواهند.
دیگر اینکه پدران و مادران از قبل کتاب را بخوانند و بعد به کودک خود معرفی کنند. اگر پدران و مادران حوصله به خرج داده و قصّههای جاودانه و شیرین «شاهنامه فردوسی» را بخوانند، میتوانند آنها را به زبان ساده برای کودکان روایت کنند. پدران! مادران! به خاطر آینده کودکان، خواهش میکنم از نو قصّههای هزار و یک شب را بخوانید. کتاب جادویی «امیر ارسلان» که سرآمد همه کتابهاست. برخی قصّههای سعدی. همچنین قصّههای «نظامی گنجوی» را بخوانید و برای کودکانتان تعریف کنید. در پیکار روشنایی و تاریکی، خیر و شَر، هرکس باید سهم و نقش خود را ایفا کند.
روز ملّی ادبیات کودک، به کوشش پدران، مادران، آموزگارانی که دغدغهی فرهنگ را دارند، و به همّت سرمایهگذارانی که میتوانند با ثروت و سرمایهی خود از کتاب و فرهنگ و آینده کودکان حمایت کنند، میتواند به روزی تاثیرگذار تبدیل شود. و به یاد کسانی که با قلم توانای خود برای کودکان قصّههای زیبا و ماندگار نوشتند همچون: هانس کریستیان آندرسن- در ایران خانم قُدسیِ قاضینور، مرحوم صُبحی، انجوی شیرازی، و در گذشته خالق قصّهی موش و گُربه و همچنین قصّههای کلیله و دمنه و مرزباننامه… .
منبع: نامه فرهنگ رازی